پروژه نفوذ «فرهنگی ـ اجتماعی» در فلسطین | سندرم استکهلم دامنگیر حکام عربی
خبرگزاری رسا ـ گروه بینالملل: این روزها بازار تحلیلهای سیاسی پیرامون مسأله معامله قرن، خیانت حکام عربی به آرمانهای فلسطین و موضوع عادی سازی روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی داغ است و از روزنامهها و نشریات گرفته تا رسانههای پر مخاطب تلویزیونی و ماهوارهای، ساعتها به تحلیل حوادث منطقهای میپردازند.
با وجود اهمیتی که موضوع عادی سازی روابط سیاسی داشته و دارد لکن به نظر میرسد، آنچه که در این تحلیلها مغفول مانده پدیده «نفوذ فرهنگی و اجتماعی» یا همان «عادی سازی اجتماعی ـ فرهنگی» است که اگر اهمیت بیشتری نسبت به عادی سازی روابط سیاسی نداشته باشد، قطعا اهمیت کمتری نیز ندارد با این حال باید تعریف شفاف و مشخصی از این پدیده خطرناک ارائه داد.
عادی سازی روابط فرهنگی ـ اجتماعی به چه معناست؟
بنابر تعریف «جنبش فلسطینی تحریم علمی و فرهنگی اسراییل» (PACBI) عادی سازی فرهنگی و اجتماعی عبارتست از «مشارکت فلسطینیها (و یا اعراب) در هر طرح، پروژه و فعالیت محلی و بینالمللی با اسرائیل، به صورت مستقیم و غیر مستقیم، در قالب فعالیت فردی یا نهادی با هدف ضربه زدن به مقاومت و مشروعیت بخشی به اشغالگری، تبعیض نژادی و سرکوب قومیتی»
مطابق با این تعریف، عادی سازی در عرصه فرهنگی، اجتماعی و آکادمیک شامل هر اقدام، فعالیت و طرحی است که برای طرف اسرائیلی و فلسطینی سهمی برابر و مسؤولیتی یکسان در شرایط امروز روابط عربی ـ اسرائیلی قائل باشد. عادی سازی فرهنگی و اجتماعی یعنی آنکه ملّت فلسطین از حقوق مسلّم اجتماعی ـ فرهنگی خود مانند تعیین سرنوشت، زیست کریمانه، برخورداری از حکومتی دموکراتیک مطابق با قوانین بین المللی و عرف منطقهای چشم پوشی کنند.
عادی سازی فرهنگی ـ اجتماعی درصدد است تا به جوان و نوجوان فلسطینی اینگونه القا کند که مشکلات امروزشان نه نتیجه اشغالگری و تجاوز، بلکه نتیجه درگیری پدرانشان با مقامات اسرائیلی است. اگر مسؤولان فلسطینی پای میز مذاکره میآمدند، بسیاری از مشکلات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، رفاهی و ... دامنگیرشان نمیشد.
تاریخچه ممنوعیت برقراری روابط با اسرائیل
طرح محکومیت عادی سازی روابط با اسرائیل و حمایت از مقاومت، به صورت رسمی در نشست سران عرب در خرطوم به سال 1967م مورد بررسی قرار گرفت که نتیجه آن در یک کلام «نه به سازش، پذیرش و مذاکره» خلاصه شد. اعضای نشست سران کشورهای عربی اعلام کردند که حمایت خود از مقاومت و محکومیت عادی سازی روابط با اسرائیل را در قالب حمایت رسمی از «سازمان آزادیبخش فلسطین» نشان خواهند داد.
با آنکه نشست 1967 خرطوم، گام مثبتی در مسیر مقابله با پدیده عادی سازی روابط با اسرائیل بود اما به فاصله 12 سال بعد یعنی در 1979م میان مصر و اسرائیل پیمان «کمپ دیوید» به امضا رسید. به موجب این پیمان، دشمنی میان مصر و اسرائیل رخت بربست و قاهره به عنوان دوست و شریک استراتژیک اسرائیل شناخته شد.
خروج مصر از منظومه عربی مقابله با اسرائیل به عنوان کشوری مهم و تاثیرگذار در معادلات اتحادیه عرب، هرچند زلزلهای را در میان محافل سیاسی وقت به راه انداخت اما دیوار ممنوعیت عادی سازی روابط با اسرائیل همچنان مستحکم و ترک نخورده باقی ماند تا آنکه با آغاز مذاکرات عربی ـ اسرائیلی در دهه هفتاد و امضای توافقنامه ننگین «وادی عربه» میان اسرائیل و اردن، سازمان آزادیبخش فلسطین از چشم انداز اولیه ترسیم شدهاش منحرف شد و سرنگونی رژیم صهیونیستی با سلاح، جایش را به مذاکرات داد تا از این رهگذر، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس بتوانند مراودات تجاری خود را رژیم صهیونیستی را رسمیت ببخشند.
با امضای پیمان وادی عربه، اسرائیل امنیت خود را تضمین شده یافت اما با تشکیل گروههای مقاومت جهادی در فلسطین، بار دیگر ناقوس خطر در سرزمینهای اشغالی به صدا درآمد و کابوس نابودی رژیم صهیونیستی، دست از سر مقامات اسرائیلی برنداشت.
رژیم صهیونیستی که به طور جدّی موجودیت خود را در معرض خطر میدید، پس از برگزاری جلسات محرمانه و مشورتهای متمادی با اعضای اتاق فکر اسرائیلی، به این نتیجه رسید که باید برای تامین امنیت خود، دست به دامن تک تک کشورهای عربی شده و مذاکرات فرسایشی و طولانی مدتی را با آنان برای عادی سازی روابط آنهم به دور از هیاهو و جنجالهای رسانهای آغاز کند تا بلکه بتواند با دادن وعده گشایش اقتصادی و سیاسی، رضایت کشورهای عربی را جلب و از کیان نامشروع خود محافظت کند.
جنون حکام عربی در ربودن گوی سبقت عادی سازی روابط
با آغاز موج بیداری اسلامی در کشورهای عربی و فروپاشی ائتلاف عربی حمایت از فلسطین، موجی از نفرت و خشونت از سوی ملتهای عربی منطقه علیه حاکمان سرسپرده عربی به راه افتاد و پروژه عادی سازی روابط با اسرائیل که تا چندی قبل به پایان خود نزدیک شده بود، اینبار در گرداب چالشهای منطقهای گرفتار شد. اسرائیل بار دیگر با در بسته مواجه شد اما اینبار مسیر عادی سازی روابط از دهلیز سیاسی به سوی دهلیز اجتماعی ـ فرهنگی جابهجا شد.
پروژه عادی سازی روابط فرهنگی ـ اجتماعی وارد مرحله جدیدی شد. سال 2017م جهشی در تاریخ پروژه عادی سازی روابط با اسرائیل بود. تعدادی از رجال دین و عالمان درباری بحرینی به دعوت رسمی رژیم صهیونیستی و در پوشش مشارکت در کنفرانس «تسامح میان ادیان» وارد تلآویو شدند. فاز جدید عادی سازی روابط آغاز شد. بحرین گوی سبقت را از دیگر رقبا میرباید. آلخلیفه نهان و آشکار، شفاف و در لفافه، سخن از عادی سازی روابط با اسرائیل را بر زبان میآورد. حمد بن عیسی آلخلیفه حاکم بحرین، آشکارا از تصمیم خود برای عادی سازی روابط پرده برداشت.
پس از بحرین نوبت به ولیعهد ناپخته، جوان، بیتجربه و پرحاشیه سعودی رسید. محمد بن سلمان در 2018م با نمایندگان یهودیان ایپک و برخی گروههای دیگر اسرائیلی در نیویورک دیدار کرد و در اظهار نظری بحث برانگیز، دولت و ملت فلسطین را به فرصت سوزی در فرایند دستیابی به صلح پایدار با اسرائیل متهم کرد.
ماجرا به اینجا ختم نمیشود. اینبار سلطان قابوس است که شگفتیساز میشود. تلویزیونهای رسمی عمان، دیدار بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل و سلطان قابوس پادشاه عمان را پوشش داده و از این دیدار به عنوان یک رویداد تاریخی یاد میکنند.
حال دیگر تشعشع عادی سازی روابط یکی پس از دیگری کشورهای عربی را در مینوردد. امارات نیز امسال با افتتاح کنیسه یهودیان در دبی با توجیه جامه عمل پوشاندن به شعار سال امارات یعنی «سال تسامح» به جمع کشورهای عربی دوست و همپیمان با اسرائیل پیوست.
سندرم استکهلم گریبانگیر حکام عربی
پروژه عادی سازی روابط با اسرائیل، منحصر به سطوح و لایههای رسمی و حاکمیتی نیست بلکه بخشهای مختلف فرهنگی، اجتماعی، ورزشی، صنعتی، اقتصادی و ... را دربرگرفته است. نشستهای مختلفی با عناوینی مانند تسامح و تساهل دینی، همزیستی مسالمتآمیز با همسایگان!، همکاریهای مشترک و چندجانبه و ... در کشورهای عربی برگزار میشود که خروجی آن چیزی جز رسمیت بخشیدن به عادی سازی روابط همه جانبه با اسرائیل نیست.
این سطح از خودباختگی در نزد مسؤولان، مقامات لشکری و کشوری، نخبگان، سلبریتیها و شخصیتهای تاثیرگذار عربی تنها به تغییر در ارزشهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، چندپارگی هویت فردی، فروپاشی اعتماد به نفس ملّی ـ مذهبی منجر شده و در نهایت جامعهای متلاطم، ناامن، بیثبات، فاقد چشم انداز و آینده روشن را برای ملتهای عربی به ارمغان خواهد آورد.
بنابه شهادت تاریخ، ائتلاف با استکبار جهانی به ویژه اسرائیل و آمریکا، ثمرهای جز نابودی و ویرانگری ندارد. سیره عملی و سلوک سیاسی صدام حسین، دیکتاتور عراق، معمّر قذافی پادشاه لیبی، حسنی مبارک رییس جمهور مخلوع مصر، عمر البشیر، بوتلیقه و دهها نمونه دیگر نشان دهنده آن است که پناه بردن کشورهای عربی به دامن اسرائیل و آمریکا، تضمین حکومت چند روزه دنیایی آنان نیست.
عادی سازی حکام عربی در سایه شرایط سیاسی ـ اجتماعی کنونی با رژیم صهیونیستی به معنای مشروعیت بخشی به ظالم و تطهیر چهره جنایتکارانه این رژیم جعلی است. هدف از عادی سازی روابط چه در سطح سیاسی و چه در سطح فرهنگی و اجتماعی آن است که اسرائیل بسان یک کشور شایسته احترام و تقدیر مورد توجه قرار گیرد.
در همین حال باید دانست که آمریکا با طرح مسأله معامله قرن به عنوان طرحی برای توسعه امنیت پایدار در منطقه و نیز رونمایی از بندهای اقتصادی این طرح در نشست بحرین، به دنبال آماده سازی ذهنی و فکری کشورهای اسلامی منطقه برای سکوت در برابر اهداف سیاسی آن یعنی به رسمیت شناختن قدس شریف به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی، ممنوعیت ایجاد دولت رسمی فلسطین، مجاز نبودن آوارگان فلسطینی برای بازگشت به سرزمین مادری خود و ... است.
آمریکا و اسرائیل در تمام این سالها و با مذاکرات فشرده و طولانی مدّت، به حاکمان عربی منطقه اطمینان خاطر دادند که از آنان در برابر آنچه که سران استکبار، «تاسیس امپراطوری فارسی»، «گسترش تشیّع ایرانی»، «ترویج ایده نظام حکومتداری اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه» مینامند، دفاع خواهند کرد و اجازه شورش ملتهای مظلوم منطقه و سرنگونی نظام پادشاهی آنان را فراهم نخواهند ساخت، مشروط به آنکه حاکمان مرتجع عربی مانند خاندان آلسعود، آلخلیفه، آلنهیان و دیگر حاکمان عربی، زمینه عادی سازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل و پایان دادن به مسأله فلسطین را فراهم آورند. این بازی که به ظاهر یک بازی برد ـ برد برای پادشاهان عربی است، در بطن خود چیزی جز سرنگونی آنان را به همراه نخواهد داشت.
حاکمان عربی دانسته و با آگاهی پا در مسیری میگذارند که فرجامی جز نابودی در انتظارشان نیست گو آنکه سندرم استکهلم، دامن حاکمان عربی را گرفته است. هرچند اکنون دوران جنگ نظامی به سر آمده و بیش از آنکه گلولهای شلیک شود، این نفوذ فرهنگی ـ اجتماعی نظام سلطه است که در لایههای مختلف کشورهای عربی جدیتر از گذشته ریشه دوانده اما باید دانست که در نهایت پیروز این میدان جبهه مقاومت است زیرا این وعده الهی است که «وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ»/981/ب
محمد رایجی پژوهشگر مسائل جهان اسلام